ستاره سهيل در كوير تنهايي شهر راور



Etesami.jpg

گفت با زنجیر، در زندان شبی دیوانه‌ای

عاقلان پیداست، کز دیوانگان ترسیده‌اند

 

من بدین زنجیر ارزیدم که بستندم به پای

کاش می پرسید کس، کایشان به چند ارزیده‌اند

 

دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین

ای عجب! آن سنگ ها را هم ز من یده‌اند

 

سنگ می ند از دیوانه با این عقل و رای

مبحث فهمیدنی ها را چنین فهمیده‌اند

 

عاقلان با این کیاست، عقل دوراندیش را

در ترازوی چو من دیوانه‌ای سنجیده‌اند

 

از برای دیدن من، بارها گشتند جمع

عاقلند آری، چو من دیوانه کمتر دیده‌اند

 

جمله را دیوانه نامیدم، چو بگشودند در

گر بدست، ایشان بدین نامم چرا نامیده‌اند

 

کرده‌اند از بیهشی بر خواندن من خنده‌ها

خویشتن در هر مکان و هر گذر رقصیده‌اند

 

من یکی آیینه‌ام کاندر من این دیوانگان

خویشتن را دیده و بر خویشتن خندیده‌اند

 

آب صاف از جوی نوشیدم، مرا خواندند پست

گر چه خود، خون یتیم و پیرِزن نوشیده‌اند

 

خالی از عقلند، سرهایی که سنگ ما شکست

این گناه از سنگ بود، از من چرا رنجیده‌اند

 

به که از من باز بستانند و زحمت کم کنند

غیر از این زنجیر، گر چیزی به من بخشیده‌اند

 

سنگ در دامن نهندم تا در اندازم به خلق

ریسمان خویش را با دست من تابیده‌اند

 

هیچ پرسش را نخواهم گفت زین ساعت جواب

زان که از من خیره و بیهوده، بس پرسیده‌اند

 

چوب دستی را نهفتم دوش زیر بوریا

از سحر تا شامگاهان، از پِیَش گردیده‌اند

 

ما نمی پوشیم عیب خویش، اما دیگران

عیب ها دارند و از ما جمله را پوشیده‌اند

 

ننگ ها دیدیم اندر دفتر و طومارشان

دفتر و طومار ما را، زان سبب پیچیده‌اند

 

ما سبکساریم، از لغزیدن ما چاره نیست

عاقلان با این گران سنگی، چرا لغزیده‌اند؟؟؟

پروین اعتصامی

Related image


صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شد
لاله زلف سرکشش را شانه کرد و ناز شد

شبنم از خورشید عالم تاب، جانی تازه یافت
رفت بالاتر ز جو، با ابرها دمساز شد

شاپرک آهسته نبض نرگس رعنا گرفت
ارغوان جامی به چنگ آورد و بس طنّاز شد

صخره با امواج دریا صورتش را خوب شست
کار رستوران دریا با سحر آغاز شد

اردکی از زیر پرها سر درآورد و نشست
چلچله پرپرن هم سفره ی صد غاز شد

بوی صبح و زندگی شوری چنین برپا نمود
گفت عارف یا رب و با بلبلان هم ساز شد


برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست . . .

جز نفهمیدن . . .

پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی!!!

 

Øدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


دل های بزرگ و احساس های بلند . . .

عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند . . .

 

Øدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ


وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند . . .

پرهایش سفید می ماند ولی قلبش سیاه می شود . . .

 

Øدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 

اسب تازی گر ببندند چند روزی نزد خر

رنگشان یکسان نگردد طبعشان هم خو شود

 

Øدا کننده متن وبلاگ لاينر وبلاگ

 


اکنون تو با مرگ رفته ای . . .

و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که . . .

با هر نفس گامی به تو نزدیک تر می شوم . . .
این زندگی من است . . .


اگر مستضعفی دیدی، ولی از نان امروزت
به او چیزی نبخشیدی، به انسان بودنت شک کن

 

اگر چادر به سر داری، ولی از زیر آن چادر
به یک دیوانه خندیدی، به انسان بودنت شک کن

 

اگر قاری قرآنی، ولی در درکِ آیاتش
دچارِ شک و تردیدی، به انسان بودنت شک کن

 

اگر گفتی خدا ترسی، ولی از ترس اموالت
تمام شب نخوابیدی، به انسان بودنت شک کن

 

اگر هر ساله در حجّی، ولی از حال همنوعت
سوالی هم نپرسیدی، به انسان بودنت شک کن

 

اگر مرگِ کسی دیدی، ولی قدرِ سَری سوزن
ز جای خود نجنبیدی، به انسان بودنت شک کن


بی گمان روز قشنگی بشود امروزم

چون سر صبح سلامم به تو خیلی چسبید

 

Image result for €«Ø§Ù„سلام Øلیک یا اباØبدالله و Øلی الارواح التی حلت بفناØÚ©€€Ž

 

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِاللَّهِ، وَ عَلَى الاَرواحِ الَّتى حَلَّت بِفِناَّئِکَ، عَلَیکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً، ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیلُ وَ النَّهارُ، وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ العَهدِ مِنّى لِزِیارَتِکُم.

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَینِ، وَ عَلى عَلِىِّ بنِ الْحُسَینِ، وَ عَلى اَولادِ الحُسَینِ، وَ عَلى اَصحابِ الحُسَینِ.

 

سلام بر تو اى ابا عبداللّه، و بر روان هایى که فرود آمدند به آستانت، بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه، تا من زنده ام و برپا است شب و روز، و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما.

 سلام بر حسین، و بر على بن الحسین، و بر فرزندان حسین، و بر اصحاب و یاران حسین.


عربی صبح به مسجد در آمد که نماز گذارد و مستعجل بود (عجله داشت) که کار مهم و ضروریی داشت. پیش نماز بعد از سوره ی فاتحه، سوره ی نوح را شروع کرد. چون گفت: "انا ارسلنا نوحاً" یعنی ما که خداوندیم فرستادیم نوح را، باقی آیه از یادش برفت و حصر شد (منحصر شد) و سکوت او طول کشید. عرب را طاقت نماند.
گفت: ایها القاری اگر نوح نمی رود، دیگری را بفرست و ما را رها کن.

Related image


نتیØه تØویری برای Ú©ÙØ Ùاره

ای کفش عزیز پاره پاره
ای بد پک و پوز و بدقواره


ای رفته چو کفش تیره روزان
صد بار به پیش پینه دوزان


ای چون دل عاشقان دو صد چاک
ای خورده به جای واکس، بس خاک


یک روز سیاه بودی و نو
وز نور به چهره ی تو پرتو


آن قدر دواندمت پی یار
تا پاره شدی و رفتی از کار


وز گردش سال و ماه و هفته
آن رنگ سیاه نیز رفته


چون چشم بخیل بس که تنگی
با پای ام به جنگی


هر چند ز وصله پینه ییدن
رستم نتواندت کشیدن


ده روز دگر نشو تو پاره
تا پول بگیرم از اداره!!!

تØویر مرتبط


هرگز نه چیزی رو فراموش می کنم . . .

نه از چیزی بی تفاوت می گذرم . . .

فقط اگه تو لحظه نتونم کاری کنم . . .

صبر می کنم تا وقتش برسه . . .

روزای خوب ما هم خواهد رسید . . .

 

 

آدم های کم حرف چشمان پر حرف تری دارند . . .

 

 

هر چیزی ممکن است در یک چشم به هم زدن تغییر کند . . .

اما ناراحت نباش خدا پلک نمی زند . . .

به خدا توکل کن و خودتو به اون بسپار . . .

 

 

اگر برای چیزی که می خواهی نمی جنگی . . .

پس برای چیزی که از دست می دی گریه نکن . . .

 

 

می گویند با دوستان مروت با دشمنان مدارا . . .

اما مشکل این است که . . .

این روزها نمی توان آن ها را از هم تشخیص داد . . .

 

 

صبر تنها عصبانی نشدن نیست . . .

صبر یعنی این که قادر باشید . . .

هفت احساس . . .

تنفر . . .

علاقه . . .

لذت . . .

اضطراب . . .

خشم . . .

غم . . .

و ترس . . .

را در خود کنترل، مدیریت و مهار کنید . . .

 

 

خیلی اوقات آدم . . .

از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که . . .

در خودش وجود دارند . . .

 


آن جا که چشمان مشتاقی برای انسان اشک می ریزد . . .

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد . . .
 


در تمنای غزل، در پی تفسیرِ تو ام
مست با خاطرِ تو، بسته به زنجیر تو ام

در شب عشق، که عشاق به هم آمیزند
من کنارِ غم تو، خیره به تصویر تو ام

چاره ام چیست که هم درد منی، هم درمان؟
ماه من! لب بگشا، گوش به تدبیر تو ام

خم گیسوی تو منزلگه صدها غزل است
گر شده زر دل من، حاصل اکسیرِ تو ام

دائم الخمر شدم از می نابت هیهات
من خودم جرم تو ام، من همه تقصیرِ تو ام


 

Ùیامک€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تبریک ویژه ولادت Ø­Øرت ابوالفØل الØباس (Ø)

 

میلاد حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، ماهتاب شب های غریبی حضرت حسین بن علی علیه السلام و اسوه ی باشکوه جانبازی بر همه مبارک باد

 

Image result for €«ÙˆÙ„ادت ابوالفØل€€Ž

 

جانم به فدای تو، ای ماه بنی هاشم

قربان وفای تو، ای ماه بنی هاشم

ای عبد مطیع حق، حق داده تو را رونق

این است جزای تو، ای ماه بنی هاشم

 

Image result for €«ÙˆÙ„ادت ابوالفØل€€Ž

 

حضرت عباس علیه السلام آمد تا برادری را معنا کند، وفا را شرح دهد، ایثار را الگو باشد، شجاعت را تفسیر کند و دلاوری را مصداقی والا گردد.
ولادت با سعادت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر همه ی جانباران و ایثار گران و عموم شیعیان شما مبارک

 

Image result for €«ÙˆÙ„ادت ابوالفØل€€Ž

 

هرچند که راه هنر مدح نپویم

حیف است ز اوصاف اباالفضل نگویم

پرسند اگر سرور و سلطان ادب کیست؟

جز نام اباالفضل به هر بزم نگویم


حیران شدم در کار تو، درمانده از رفتار تو
هم می گشایی پای را، هم قفل و بستم می کنی 

با من نگویی چیستی، اهل کجا یا کیستی
گاهی بلندم می کنی، گاهی تو پستم می کنی

آتش زدی کاشانه را، بردی دل دیوانه را
هم شاد شادم ای صنم، هم غم پرستم می کنی

بگرفته ای جان مرا، کردی به زندانت مرا
می بخشیم عالم به من، گه ورشکستم می کنی

دل را به زاری می بری، اندر خماری می بری
خوبم که آزردی مرا، آنگه تو مستم می کنی


مولانا


گاهی اوقات دلم کنج قفس می گیرد 
گاهی اوقات هوا راه نفس می گیرد 

گاه نفرین جماعت همگی بی اثر است 
گاهی اوقات ولی آه مگس می گیرد 

مثل طفل است جهان، هدیه اگر داد شما 
دل مبندید به آن هدیه که پس می گیرد 

عشق می میرد اگر در نفسش رفت هوا 
داد از آن عشق اگر رنگ هوس می گیرد 

زندگی چیست؟ به جز کوچ به دیگر قفسی 
گاهی اوقات دلم کنج قفس می گیرد


مهتاب من! امشب پُر دردم، تو کجایی؟
با چشم ترم یاد تو کردم، تو کجایی؟

یک لحظه بتاب از پس این ابر غم آلود.
کاین جا منم و این دل سردم، تو کجایی؟

از نیلی شب گون دو چشمان به راهم
پاشیده غمی بر رخ زردم، تو کجایی؟

دنبال تو سیمرغ فروزان، منم و قاف
پیوسته کند ماه تو طردم، تو کجایی؟

تا مشرق دیدار تو با حوصله ی شب
من راحله و راهنوردم، تو کجایی؟ 

چون قوی در این برکه فریبنده و تنها
بر دور تو و دور تو گردم، تو کجایی؟

با سایه بیامیزم و با وهم بمیرم
مغلوبه ی آغوش نبردم، تو کجایی؟


Ùیامک€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تبریک ویژه ولادت امام سوم ØیØیان(Ø)

 

اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا اَباعَبدِللهِ الحُسَین

خجسته میلاد اباعبدلله الحسین (علیه السلام) بر دلباختگان کویش تبریک و تهنیت باد

 

Ùیامک€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تبریک ویژه ولادت امام سوم ØیØیان(Ø)

 

سومین روز ز شعبان چو برآمد خورشید

سومین شمس ولایت ز افق چهره گشود

روز میلاد همایون حسین بن علی است

باد بر خلق جهان مقدم پاکش مسعود

 

Ùیامک€ŒÙ‡Ø§ÛŒ تبریک ویژه ولادت امام سوم ØیØیان(Ø)

 

در ظلمت شب های تاریک بی سرانجام، نام تو بانگ پاکی و عشق است، "یا حسین"
ولادت امام سوم شیعیان حضرت اباعبدلله الحسین مبارکباد

 

Image result for €«ÙˆÙ„ادت امام حسین€€Ž

 

برخیز که نور اذلی می آید

بر عالم ایجاد، ولی می اید

مجموعه ی حُسن و عشق و ایثار و کرم

یعنی که حسین بن علی می آید


اگر قادر نیستی خود را بالا ببری . . .

همانند سیب باش . . .

تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری . . .

 


به سه چیز تکیه نکن . . .

غرور، دروغ و عشق . . .

آدم با غرور می تازد . . .

با دروغ می بازد . . .

و با عشق می میرد . . .
 

 

برایت دعا می کنم که . . .

ای کاش خدا از تو بگیرد . . .

هر آن چه را که خدا را از تو می گیرد . . .

 


هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود . . .

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم . . .

و هنگامی تشنه ی آتش شدم، که در برابرم دریا بود و دریا و دریا . . .

 


حرف هایی هست برای نگفتن . . .

و ارزش عمیق هر کسی . . .

به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد . . .

 


مهربانی جاده ای است که . . .

هرچه پیش می روند، خطرناک تر می گردد . . .


ابزار و آلات مربوط به حمل بار با الاغ

Image result for €«Ø­Ù…Ù„ بار با الا؀€Ž

 

ابزاری که وسایل را در آن جای می دادند:

خورجین، خورِه، خورجینو، باردون، چاک، جِوال، تایچه، گونی، شالکی، چادِرشِو، جابَند، چادِر شَب

 

ابزاری که با ان بار را محکم می کردند:

طِناف، طِناف سیمی، طِناف پَمبِه یی، یا طناف پُمه یی، طِناف مویی، رِسپون، رِسپون سیس، کِلاک، کِمَند

 

ابزار بستن یا نگه داشتن و هدایت حیوان:

اِوسار، کَل اِوسار، زِنجیر اِوسار، سِر اِوسار، میخ طِبیله، دَنِه، زِنجیر خر رونی

 

قطعات مختلف پالون الاغ:

شال خَر، پالون خَر، تَنگ، رونِکی، گِبر، قاش پالون، سیفال، لاف کانِه، رُوار، آسِر، طِوق گَرد

این سِرِ گُدارِ اُرمِکی

خِرِ مَن نَه تَنگ داره نَه رونِکی

 

نحوه ی بستن وسایل روی الاغ:

بستن معمولی، خر بَندو، سینه بَند، شیر دُمبی، قاطِر بَند، نون اِو دادن


می گویند قیلمی به نام "پزشک"(Der Medicus)  که یک فیلم آلمانی است اخیرا در آلمان به نمایش در آمده است.

 

Related image

 

من این فیلم را ندیدم ولی دوست دارم واقعیات آن را بدانم. اما داستان آن را این گونه تعریف می کنند:
داستان فیلم مربوط به هزار سال پیش است. سال 1021 میلادی در قرون وسطی که اروپا در جهل و بیماری به سر می برد.
فیلم قلب لندن را نشان می دهد که مردم با فقر، آلودگی و بیماری دست و پنجه نرم می کنند و تنازع بقا در جریان است.
هیچ کس از طبابت چیزی نمی داند.
فقط سلمانی های دوره گرد (آرایشگران)، اندکی کارهای طبی در حد کشیدن دندان، جا انداختن استخوان و قطع انگشتان سیاه شده انجام می دهند و میزان زیادی اوراد و خرافه به جای درمان به خورد مردم می دهند.
سلمانی دوره گردی با گاری که در آن زندگی می کند‌ به محله ای در لندن آمده است.
مادری بیوه که سه فرزند کوچک دارد، دچار حصبه می شود.
بچه (جسي) به دنبال سلمانی «طبیب» می رود و او اصلا بر بالین مریض نمی آید و می گوید این درد درمان نمی شود.
مادر می میرد و کودک یتیم به همان سلمانی پناه می برد، چون گمان می‌کند از طبابت چیزی می داند.
چند سال بعد "سلمانی" دچار آب مروارید می شود و بیناییش را از دست می دهد.
جسی او را نزد یک کحّال (در قدیم کَحّال به کسی گفته می شد که هم سرمه در چشم کسان می کشید و هم جراحات و امراض چشم را درمان می کرد "فرهنگ معین") یهودی می برد.
کحّال او را عمل جراحی آب مروارید می کند و چشمانش شفا می یابد.
جسی از مرد یهودی می پرسد: چنین طبابت شگفتی را چگونه و از کجا آموختی؟
کحّال می‌گوید: از بزرگ ترین دانشمند کره ی زمین.

جسی می گوید: هر طور هست باید به افتخار شاگردی او نایل شوم. کجاست؟ نامش چیست؟ 
کحّال پاسخ می دهد: نامش "ابن سینا" است و تو باید برای دیدن او به ایران و به شهر اصفهان بروی.
جسی با مصايب بی شمار و خطر کردن جان، خود را به اصفهان می رساند.
در آن جا با شهری مواجه می شود که بر خلاف لندن، عظیم و مدرن است. برج و بارو دارد و ابوعلی سینا در یک مسجد بزرگ که رواق های فراخ دارد، صبح ها طب درس می دهد. عصرها فلسفه و شب ها بر بام مسجد درس نجوم و هیئت. جسی از این همه دانش و تمدن شگفت زده می شود.
شاید مهم ترین صحنه ی فیلم آن جاست که بوعلی به جسی می گوید: در باب عفونت گوش مقاله ای ارائه بده.
جسی از مسؤول کتابخانه می پرسد کتابی در باب عفونت گوش وجود دارد؟
او جواب می دهد آن قفسه را ببین.
وقتی جسی قفسه را باز می کند، می بیند پر از کتاب است.
می گوید کدام کتاب مربوط به عفونت گوش است؟
مسئول کتابخانه می گوید: همه ی آن ها!
بیننده خود شاهد است زمانی که در قلب اروپا برای درمان بیماری ها به اوراد و جادو متوسل می شدند، در کتابخانه ی اصفهان، يک قفسه کتاب فقط مربوط به عفونت گوش بوده است.
این تفاوت دانش در ایران و غرب یک هزار سال پیش از منظر یک فیلم صد در صد غربی است.
هزار سال بعد اعلام شد که دو دانشگاه برتر ایران، شریف و تهران، در رتبه های ششصدم دنیا هستند.

اظهار نظر در مورد این فیلم با کارشناسان و منتقدان و افرادی است که آن را دیده و از محتوای آن مطلع هستند می باشد. قطعا سازنده فیلم در کنار این قسمت از فیلم نامه مقاصد دیگری نیز در سر داشته است.

منتظر اعلام نظرات دوستان می مانم.

ستاره سهیل


تقدیر چرا خواست بیایی سر راهم؟
یعنی چه که افتاد به چشم تو نگاهم؟

چشمان تو دیدم که شدم راهی دریا
از رؤیت رویت شد اگر عاشق ماهم

از حسرت حرفی که نشد با تو بگویم
هر روز در آیینه تو را می کِشد آهم

یک سلسله زیبایی و یک رشته نجابت
پیدا شده در نقشه ی چشمان تو با هم

یا رومی روی تو و یا زنگی زلفت
یک لحظه سفیدم من و یک لحظه سیاهم

ابروی تو با غیرت و گیسوی تو گیرا
آن رانده مرا از در و این داده پناهم

امشب چقدر خوشه ی پروین شده روشن
انگار نظر کرده به چشم تو خدا هم


چه می جویی در این خانه که خود ویرانه اش کردی؟
چه می بینی در این عاشق، که خود دیوانه اش کردی؟

نه می از جام ما نوشی، نه دَم چشم از وفا پوشی
نه خود را می کنی آزاد، نه در عاشق کُشی کوشی

نه می خواهی مرا بی عشق، نه خود را عاشقم دانی
نه بر عشقم زنی طعنه، نه از عشقم گریزانی

نه دورم از خودت سازی، نه با بازی نگه داری
نمی دانم چه می خواهی، چه افکاری به سر داری


خسته ام از همه ی خاطره ها، می دانی؟
از تو و عشق دروغین و ریا، می دانی؟

مثل یک عاشق آواره که در ظلمت شب
مانده در خلوت یک کوچه رها، می دانی؟

هرشب از دوری تو گونه ی زردم خیس است
شده ام خسته از این جور و جفا، می دانی؟

خواستم "ما" بشود این من و تو، یادت هست؟
گفته بودی به من این بار "شما"، می دانی؟

بی تو ای عشق سفر کرده، دلِ منتظرم 
مانده در ورطه ی گرداب بلا، می دانی؟

گر چه سنگ غم تو شیشه ی دل را بشکست
دوستت دارم و فهمید خدا، می دانی؟

حال من ماندم و آن عهد که با من بستی
قول دادم نشوم از تو جدا، می دانی؟


هر که را دور کنی، دورو برت می آید

از محبت چه بلاها به سرت می آید

 

بنشینی دم در، کوچه قُرُق خواهد شد

بروی جمعیتی پشت سرت می آید

 

تا که در دسترسی، از تو همه بی خبرند

تا کمی دور شوی هی خبرت می آید

 

دل به مجنون شدن خویش در آیینه نبند

صبر کن، عاشق دیوانه ترت می آید

 

خون من ریخت، نیفتاد ولی گردن تو

گردن من به مصاف تبرت می آید

 

روز م هم اگر سوی جهنم بروی

یک نفر ضجه ن پشت سرت می آید

کاظم بهمنی


این خزانم را نبین من هم بهاری داشتم 
با تمام بی کسی هایم  تباری داشتم

 دست شب تاراج زد بر پیکر خورشید من
 ور نه با آن صبح امیدم قراری داشتم

 بر دلم هر لحظه می رویید شوق عاشقی
 در کنار سادگی ها روزگاری داشتم

 دیر فهمیدم تفاوت را میان اشک ها
 کز تمام نارفیقان چشم یاری داشتم

 سینه می سوزد ز فریادی غریب و آشنا
 من وداعی تلخ از یاد نگاری داشتم

 می کشد هر دم به سخره اشک هایم را فلک
 خوب می داند چه قلب بردباری داشتم

 دیده می بندم که حسرت بر دلم بسیار شد
 ای دریغا من در این ویرانه، داری داشتم


ولادت با سعادت امام سجاد علیه السلام مبارک باد

 

ولادت امام سØاد (Ø)

 

امشب كه در بهشت وا مى ‏گردد

هر دردِ نگفتنى دوا مى ‏گردد

از يمن ولادت امام سجاد (علیه السلام)

حاجات دلِ خسته روا مى ‏گردد

 

Øکس نوØته تبریک تولد امام سØاد


جشن میلاد امام چهارمین آمد پدید

روز وجد مومنات و مومنین آمد پدید

دره التاج فضیلت جوهر علم لدن

حضرت سجاد زین العابدین آمد پدید

 

Related image

 

با قامت عصمت و حيا مى ‏آيد

با بانگ مناجات و دعا مى ‏آيد

ميلاد عبادت است يعنى سجاد

از سوى خدا به سوى ما مى ‏آيد


دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است!!!

 

تØاویر زیباسازی - Øدا کننده Ùست


دلی که از بی کسی غمگین است، هر کسی را می تواند تحمل کند!!!

 

تØاویر زیباسازی - Øدا کننده Ùست


اگر پیاده هم شده است سفر کن، در ماندن می پوسی!!!

 

تØاویر زیباسازی - Øدا کننده Ùست


قدرت، نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد!!!

 

تØاویر زیباسازی - Øدا کننده Ùست


مرا کسی نساخت، خدا ساخت . . .

نه آن چنان که کسی می خواست که من کس نداشتم . . .

کسم خدا بود، کس بی کسان . . .

 

تØاویر زیباسازی - Øدا کننده Ùست


هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند . . .

بلکه بدان گونه که احساسش می کنند، هست . . .


می توانم عشق را درچشم تو جاری کنم؟

ناز چشمت را به هر قیمت خریداری کنم؟

 

آبشار گیسوانم را رها سازم شبی

بوسه های عاشقانه بر لبت جاری کنم؟

 

شانه هایت تکیه گاه بی کسی هایم شود

بغض خود را بشکنم در پیش تو زاری کنم؟

 

گاه گاهی نغمه ای نجوا کنم در گوش تو

روز و شب با جان و دل از تو پرستاری کنم؟

 

ساحل امنم شود آغوش گرمت نازنین!

ترک این تنهایی و غم های تکراری کنم؟

 

چشم هایم را بیارایم برایت مهربان

عاشقم باشی و من عمری وفاداری کنم؟


تقسیم بندی بز و بزغاله ها بر اساس نوع رنگ در گویش مردم راور:

تک رنگ:

قرمز، سیاه، زرد

رنگ سر و صورت و گردن:

کِماش، بوسه، چال، لِو بوسه، بهار، کج بوسه، خال گَردَن.

می تواند ترکیبی از این رنگ ها نیز باشد. مثل: کِماش بهار، یا چال بوسه،

رنگ روی پاهای جلو و عقب و قسمت زیر بدن:

گُل دَس، دِلاق پا، گُل پا،

ترکیب رنگ روی قسمت اصلی بدن:

خَچ قرمز، خَچ سِیا، قرمز سِوز، سِیا سوز، خَچ سِوز، ، گَب سِوز، سِوز نِمِکی، دوده، سِیا دِل، زَرچِه (زَرد چِه)، خَچ دوده، سفید مو.

رنگ های مختلف روی قسمت اصلی بدن به صورت مجزا:

چیت سِیا، چیت قرمز (چیت)، چیت خَچ، کَمبَر، گازِر، گازر گَردَن سِوز، گازِر گَردَن سِیا، گازِر گَردِن قرمز، خال بِغِلو، ک.ن کِمبَر، کِمَندی، بِغَل کَمبَر،

ترکیبی از همه ی موارد. مانند:

چال خَچ، سِیا کِماش، گازر بوسه، چیت بهار، کَمبَر بوسه، قرمز گُل دَس، خَچ زرد لِو بوسه، و . . .

در جاهایی که ترکیبی از همه موارد باشد معمولا آن مورد که بیشتر به چشم می آید ذکر می شود. مانند عکس زیر که بیشتر با نام "خَچ بوسه" یا "قرمز خچ بوسه" شناخته می شود. 

Image result for €«Ø¨Ø²€€Ž
قرمز خَچ بوسه گُل دَس و گُل پا

وای از آن روز که خیری نرسد شر بشود

حاصل زحمت تو یک سره پر پر بشود

 

زندگی ساز بد آهنگ برایت بزند

چشمت از عالم و آدم به خودش تر بشود

 

غصه از هر طرفی سمت دلت پر بکشد

هر چه دیوار مهیا بکنی در بشود

 

سنگ سهم سر تو باشد و گل سهم رقیب

دلت از غصه ی دلدار مکدر بشود

 

از خودت کم بکنی بال و پر او بشوی

برود جَلد هوای کس دیگر بشود

 

ان چه داری و نداری بدهی دستش و بعد

سینه ویران همان شاه ستمگر بشود

 

میترا فرجی


ساقیا امشب ز درد عشق حالی دیگرم
نغمه ای دیگر بگو من در نوایی دیگرم

از صدای چنگ و نی دیگر نمی آیم به شوق
مطربان در ساز کوبند و هوایی دیگرم

عشق را هر عاشقی دیوانگی خواند ولی
عشق دیدار تو و در سر جنونی دیگرم

درد بی درمان عاشق را نگارش باشد و
من پی بی درد درمان و طبیبی دیگرم

حالیا هرکس رود راهی و من گمگشته ام
در سرم سودای یار و در نشانی دیگرم


مریدی لرزان نزد شیخ بشد و عارض گشت: 
یا شیخ! خوابی بس ترسناک دیده ام تعبیر چه باشد؟ 
دیدم سه گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی یک یا دو فرسنگ از من فاصله گرفته اما ناگاه از تاریکی بیرون جسته و پاچه ی من بدرند. در این میان کسی اندکی گوشت به من دادی تا جلوی آن ها اندازم و خود را رها سازم لیکن گوشت به قدری اندک باشد که لای دندانشان باقی مانَد.

شیخ دستی بر سر و ریشش کشید و پس از اندکی تامل گفت: 
آن سه گرگ قبوض آب و برق و گاز بوده که هر ماه و گاهی هم دو ماه یک بار بر تو حمله ور می گردند. آن تکه گوشت هم یارانه ی توست که به دستت می داهند. 
مرید چون این تعبیر شگرف بشنید گریبان خویش دریده و دعا هایی نثار مسئولین کرد که به دلیل شور انگیز بودن در این مقال نمی گنجد . . .

 

 

تو تاکسی دختره تلفنی با دوست پسرش دعواش شد. گوشی رو که قطع کرد گفت: مردا همه آشغالن.

راننده فوری زد بغل و گفت: خانم محترم لطفا  از سطل آشغال پیاده شو.

خیلی مرد بود. جدی می گم. از خیر کرایه هم گذشت.

 

 

می گفت: چند وقت پیش رفتم دفتر یکی از رومه های پرتیراژ آگهی بدم ماشینم رو بفروشم. دیدم یارو شروع کرد منو سوال پیچ کردن که:
خونتون کجاست؟ ماشینت کو؟ شمارت چنده؟ و از این حرفا . . .

حتی از اونجا زنگ زد به گوشیم ببینه شماره رو درست دادم یا نه!

دیگه من شاکی شدم و پریدم بهش که این رفتارا چیه؟؟؟!!!
برگشته می گه:
آقا تو رو خدا از دستم ناراحت نشو. مجبورم!!!
چند وقت قبل یه نفر اومد این جا آگهی داد 300 راس گوسفند زنده موجود است. بعد شماره روابط عمومی مجلس رو داده بود. ما هم از همه جا بی خبر تو رومه چاپ کردیم. ار فردا صبحش هی ملت زنگ می زدن مجلس که این گوسفندا الان موجودن و چندن و از این حرفا!!!
بعدم اومدن این جا و یه مدت این جا رو بستن و . . .
والا واسه اینه که من مجبورم سخت بگیرم.

 

 

رفیقم زنگ زده بی مقدمه می پرسه: می دونی قیمت نبات چنده؟
گفتم: نه! چطور؟
پرسید: نقل چی؟
گفتم: نه بابا نمی دونم! می خوای عروسی کنی؟
گفت: نه! فقط می خواستم بهت ثابت کنم خیلی خری!!!
آخه از قدیم گفتن:

خر چه داند قیمت نقل و نبات!!!
مردم خیلی بد قاطی کردن!!!
حالا باز بگید تحریم ها اثر نداشته


گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود

گفت این سادگی توست که دل می بازی

مولانا

 

Øدا کننده متن, Øدا کننده متن Øدید, Øدا کننده متن زیبا, Ø§Ù†ÙˆØ§Ø Øدا کننده متن, Øکس Øدا کننده متن

 

عشق صیدی است که تیرت به خطا هم برود

لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند

سعدی

 

Øدا کننده متن, Øدا کننده متن Øدید, Øدا کننده متن زیبا, Ø§Ù†ÙˆØ§Ø Øدا کننده متن, Øکس Øدا کننده متن

 

هر نگاهی محرم رنگ لطیف عشق نیست

پرده ای از اشک بر رخسار می باید کشید

صائب تبریزی

 

Øدا کننده متن, Øدا کننده متن Øدید, Øدا کننده متن زیبا, Ø§Ù†ÙˆØ§Ø Øدا کننده متن, Øکس Øدا کننده متن

 

ای پریشان حال من، جانان من، حرفی بزن

این پریشان حالیت را با که خلوت می کنی؟

 

Øدا کننده متن, Øدا کننده متن Øدید, Øدا کننده متن زیبا, Ø§Ù†ÙˆØ§Ø Øدا کننده متن, Øکس Øدا کننده متن

 

مرا از درد بی درمان غمی نیست

مرا از باد و از باران غمی نیست

دلم را من به دریا می سپارم

مرا از وحشت طوفان غمی نیست

 

Øدا کننده متن, Øدا کننده متن Øدید, Øدا کننده متن زیبا, Ø§Ù†ÙˆØ§Ø Øدا کننده متن, Øکس Øدا کننده متن

 

ای کاش دلم اسیر و بیمار نبود

در بند نگاه تو گرفتار نبود

من عاشق و او ز عشق من بی خبر است

ای کاش دل و دلبر و دلدار نبود


جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم؟

خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم؟

 

در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم

زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم

 

روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم

گر ره بود بر آتش بیم خطر ندارم

 

گر پرده‌های عالم در پیش چشم داری

گر چشم دارم آخر، چشم از تو بر ندارم

 

در پیش بارگاهت از دور بازماندم

کز بیم دور باشت روی گذر ندارم

 

نه نه تو شمع جانی پروانه‌ی توام من

زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم

 

عالم پر است از تو غایب منم ز غفلت

تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم

 

عطار در هوایت پر سوخت از غم تو

پرواز چون نمایم؟ چون هیچ پر ندارم


عده ای می گویند:

زکریای رازی در اواخر عمر به خاطر اعتقاداتش در دادگاه های مذهبی بارها محاکمه شد. اما نارحت کننده این است که در در این محاکمه ها آن قدر کتاب هایش را بر سرش کوبیدند تا بینایی خود را از دست داد.

باز یک گروه دیگر در ادامه این مطلب می گویند:

شاگردانش به او گفتند: ای حکیم! شما دردهای بدتر از این را معالجه کردید، پس چرا برادی درمان خود اقدام نمی کنید؟

رازی در جواب آن ها گفت: بینا شوم که چه ببینم؟ سیاهی جهل؟ قدرت فاسد؟ یا روزگار بد و سخت مردمان را؟

گمان کنم همان کور باشم کمتر زجر می کشم.


شنیده های ما حکایت از آن دارد که:

حسنی مبارک در بیمارستانی در آلمان بستری بود.

دکتر پرسید: این کیست؟

پرستار گفت: این حسنی مبارک است. سی سال حاکم مصر بوده!

دکتر گفت: حتما زمامدار بی لیاقتی بوده!

پرستار گفت: مگر شما ایشان را می شناسید؟

دکتر پاسخ داد: نه! ولی کسی که در طول سی سال نتوانسته در کشورش بیمارستانی بسازد که خودش را معالجه کند، حتما زمامداری بی لیاقت است!!!


دو چیز به من می چسبد . . .

یکی آب یخ زمستان . . .

و دیگری پلو شب عید . . .

زیرا . . .

تنها در زمستان است که آب یخ در دسترس همه هست . . .

و تنها در شب عید است که همه ی ایرانیان پلو می خورند . . .

این سخن را به تعدادی از شاهان ایران نسبت داده اند از جمله کریم خان زند و فتحعلی شاه قاجار

Image result for €«Ø¯Ùˆ چیز به من می چسبد کریم خان زند€€Ž


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

_ اولین خاطرات ما _ ایران بیت کوین | استخراج ارز دیجیتال معرفی محصولات tecco Curry مهتاب وکتور Bob فرهمندخواه راستین دلتنگی ما