چه می جویی در این خانه که خود ویرانه اش کردی؟
چه می بینی در این عاشق، که خود دیوانه اش کردی؟
نه می از جام ما نوشی، نه دَم چشم از وفا پوشی
نه خود را می کنی آزاد، نه در عاشق کُشی کوشی
نه می خواهی مرا بی عشق، نه خود را عاشقم دانی
نه بر عشقم زنی طعنه، نه از عشقم گریزانی
نه دورم از خودت سازی، نه با بازی نگه داری
نمی دانم چه می خواهی، چه افکاری به سر داری
درباره این سایت