وای از آن روز که خیری نرسد شر بشود
حاصل زحمت تو یک سره پر پر بشود
زندگی ساز بد آهنگ برایت بزند
چشمت از عالم و آدم به خودش تر بشود
غصه از هر طرفی سمت دلت پر بکشد
هر چه دیوار مهیا بکنی در بشود
سنگ سهم سر تو باشد و گل سهم رقیب
دلت از غصه ی دلدار مکدر بشود
از خودت کم بکنی بال و پر او بشوی
برود جَلد هوای کس دیگر بشود
ان چه داری و نداری بدهی دستش و بعد
سینه ویران همان شاه ستمگر بشود
میترا فرجی
درباره این سایت